آشنایی با شایستگان و اسوههای تابناک، روشنیبخش راه خداجویان و دینباوران خواهد بود. به ویژه آنگاه که از سوی معصومان ـ علیهمالسلام ـ دیدگاههای تأییدآمیز و معرفتآفرین در باره آنان وجود داشته باشد.
که در این هنگام نگاه آدمی به آفرینش و آفریدهها وسعت یافته، حقایق هستی در عرصههای افزونتری جلوهگر شده و راههای رشد و پویایی با روشنی بیشتری نمایان میشود.
بخش پیشین این نوشتار را با نگاه درسآموز دخت آفتاب،فاطمه زهرا(س) در باره سلمان فارسی آغاز کردیم. اینک ادامه بحث را با سخن از دیگر شخصیتهای شایسته پی میگیریم.
۶. بلال حبشی
«بلال» بردهای بینام و نشان با چهرهای سیاه و بدنی دردآلود از تازیانه اشرافیت زورمند و زرآلود بود. فرزند «رباح» و «حمامه» که به جرم یکتاپرستی و آزادیخواهی شکنجه مرگبار امیه بنخلف را تا عمق جان احساس میکرد(۱) و تنها با یاد و نام خدای مهربان «احد»، شکیبایی و بردباری مینمود.
روزی که رایحه روحپرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص) به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفتآور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ کِرا کِری مِنْدَرَهْ»؛(۲)
آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد گفتار خود میآوریم!!
عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب ارجمند اذانگویی ـ که شعار اسلامی و نماد ارزش دینی است و در آن زمان مؤذن نمایندگی رسمی رسول خدا ـ صلیاللّه علیه و آله و سلّم ـ را در فراخوانی مردم به سوی نیایشگاه عهدهدار بود ـ به او واگذار شود.(۳) به گونهای که ناتوانی او در ادای «شین» موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد!(۴) شخصیت برجسته بلال به گونهای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام کعبه، ندای توحید و نبوّت سرداد و چون پارهای از وارثان کبر و استکبارِ جاهلیت، زبان به نکوهش او و ستایش خود گشودند، فرشته وحی با پیام پرنوید الهی ـ در آیهای نورانی ـ بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از سرسپردن «قبیله» به دلسپردن به «قبله» و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار شود.(۵)
و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را ـ که شرافت خود را در حقارت دیگران دیده و از پیامبر(ص) خواستار دوری بردگان و پابرهنگان دیروزی بودند تا جایگاهی والا نزد رسول خدا(ص) یابند ـ مردود شمرد که با این خبر سرور و شادی وجود بلال را فرا گرفت،(۶) روح او اطمینان و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزدیک شد که زانوانش در کنار پاهای آن حضرت دیده میشد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ افزونتر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که:
«و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداهِ و الْعَشی یُریدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الحیاه الدنیا ...»؛(۷)
[ای رسول ما!] با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند [و[ خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر. مبادا زیور زندگی دنیا را بخواهی [و از آنان غافل شوی] ...
بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع)
شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهی و شایستگیهای والای او به گونهای بود که رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست(۸) و گفتار وی را به هنگام اذان، یگانه حجّت در خودداری از خوردن و آشامیدن به هنگام ماه رمضان معرفی کرد.(۹) آن زمانی که قریشیان در برابر اسلام مقاومت میکردند، آن حضرت از بلال درخواست کرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او را بر ضد قریش یاری دهد.(۱۰) و روزی که سخن از سرای فردوس و بهشت برین به میان آمد، فرمود:
«بلال در بهشت بر شتری سوار میشود و اذان میگوید. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه» و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه» را ادا میکند، لباس آراستهای از لباسهای بهشتی بر تن او میکنند.»(۱۱)
دفاع درسآموز پیامبر(ص) از بلال در عرصههای مختلف زینتبخش تاریخ است، به گونهای که آن حضرت در ماجرایی از ابوبکر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهی کند!(۱۲) و هنگامی دیگر که ابوذر سخن از سیاهی صورت بلال مطرح کرد، رسول خدا(ص) با عبارتی کوتاه، بزرگی تقصیر او را گوشزد کرده، فرمود: هنوز اندکی از کبر جاهلیت در تو وجود دارد؟!
در این هنگام ابوذر صورت خود را بر خاک گذارد و به بلال گفت سر را از خاک برنمیدارد تا او پای خود را بر صورت او گذارد و بلال نیز چنین کرد.(۱۳)
بلال ـ همچون سلمان ـ صحابی صالح و برجستهای بود که به خانه فاطمه زهرا(س) رفت و آمد داشته، در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت مییافت. روزی آن حضرت پولی به بلال داده، فرمود:
«یا بلالُ! ابتع بها طیبا لابنتی فاطمه»؛(۱۴) ای بلال! با این پول عطر و ماده خوشبویی برای [جهیزیه] فاطمه دخترم تهیه کن.
هنگامی که در واپسین روزهای حیات، پیامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همین جهان را کرد، پس از سخن یکی از حاضران، رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست کرد و از آن میان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود:
«یا بلال! قم الی منزل فاطمه ...»؛(۱۵) ای بلال! برخاسته به سوی منزل فاطمه برو و ... .
گاهی که مشتاق دیدار فرزندان فاطمه(ع) میشد، رو به بلال کرده، میفرمود:
«یا بلال! ایتنی بولدی الحسن و الحسین»؛(۱۶) بلال! فرزندانم حسن و حسین را برایم بیاور.
به یقین، اطمینان فراوان و اعتماد چشمگیر رسول خدا(ص) نسبت به بلال، زمینهساز گفت و گوهایی اینچنین بود.
روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:
پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.(۱۷)
همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود:
خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست میداشت، او بنده شایستهای بود و میگفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.(۱۸)
بلال در نگاه فاطمه(س)؛فاطمه(س) در نگاه بلال
فاطمه زهرا(س)، بلال را شیعهای هوشیار، آگاه به زمان، هوشمند در پدیدههای پیدا و پنهان جامعه و دارای بینشی روشنگر میدانست. از اینرو هیچ
گاه سخنی یا گلایهای از کوتاهی بلال در عرصههای حمایت از ولایت بر زبان جاری نکرد و هماره شیوههای حرکت و ستیز آرام او را با غاصبان میستود.
بلال به خوبی رد پای دشمن را در یکایک مواضع او شناسایی میکرد و با روشنی میدانست که تحریف سخنان رسول خدا(ص) و یا ساخت و پرداخت گفتههایی دروغین از سوی آن حضرت، گامهایی است که در پی آن، مسیر هدایتآفرین ولایت دچار انحراف خواهد شد و برای همیشه، ضلالت و گمراهی نصیب انسانهای ناآگاه و سادهانگار خواهد بود. از اینرو، آگاهی و روشنبینی خود را هماره حفظ میکرد و با دیدهای ژرف به عمق حوادث سیاسی مینگریست تا افزون بر دوری از روحیه بیتفاوتی، غفلت و فراموشیِ ارزشهای والا، هیچ گاه از پیشوایان معصوم(ع) که یگانه رهبران راستین هستند، جدا نشود.
او دورسازی انسانها از اسلام ناب و آموزههای زرّین آن، همراه با تیره ساختن چهره الگوهای معرفتآموز در هر زمان را شیوه شیطانی دشمن میدانست که در پی آن زنده ساختن آداب و رسوم جاهلیت، قبیلهگرایی، دنیاخواهی و مقامطلبی پدیدار خواهد شد و سرگرمیهای پوچ و بیارزش برای فراموشی شعارهای پویا و ارزشهای راستین جلوهگر میشود.
آن هوشیاری و این بیداری سبب گردید که لحظهای با غاصبان خلافت نرمش و یا سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزهای از سر تحلیل درست و شناخت عمیق شروع کند.
روزی که خبر از پایان کار سقیفه و آغاز ریاست خلیفه به او رسید، در حالی که سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره این فاجعه بزرگ که ضایعهای بیجبران بود، میاندیشید و آن را قضا و قدر الهی میشمرد. ناگاه خلیفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسید. اطرافیان منتظر صدای بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) ندای توحید و نبوت با صدای خود سر دهد. اما او را ساکت در گوشهای دیدند. به گمان بیخبری نزد بلال آمده گفتند:
ـ بلال! اذان. اذان!
و او با شهامت و رشادت بسیار پاسخ داد: پس از این اذان نمیگویم. شخص دیگری را معین کنید. خلیفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخیز اذان بگو ای بلال!
و او سری از بصیرت و بینایی تکان داد و گفت:
نه!
و چون سخن ابوبکر را شنید که برای چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا [با آزادی از دست امیه] به بندگی خود گرفتهای، در اختیار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساختهای، پس مرا رها کن و به حال خود واگذار.
و چون شنید که من تو را در راه خدا آزاد کردهام، پاسخ داد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت.(۱۹)
نگرش روشن و روشنگر بلال، امیدآفرین اصحاب و خرسندکننده فاطمه زهرا(ع) بود. به گونهای که حضور هوشیارانه و دفاع مردانه او در عرصههای سیاسی موجب گردید که بلال در بین اندک یاران امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود که از مسیر سعادتبخش ولایت کوچکترین بازگشت و انحرافی نداشتند.
شگفتآور آنکه بلال که از قبیلهای سرشناس و خانوادهای قدرتمند در مدینه محروم بود و هیچ پشتیبان ظاهری در شهر و دیار غریب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزویر ایستادگی کرد و با صراحت بسیار این سخن را بر زبان جاری کرد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت!
اما آنگاه که دخت رسول خدا(ص) به یاد دوران پرعظمت و باشکوه اسلام و نبوت پدر عزیز خود فرمود: «اِنّی اشتهی اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبی ـ (ع) ـ بالاذان»؛(۲۰) بسیار دوست دارم صدای اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت تمام عیار نمود و بار دیگر صدای خود را در فضای مدینه طنینانداز کرد. با عبارت «اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه»؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در آمد، اشک او چون سیل از دیدگان جاری شد به گونهای که نقل شده است فاطمه(ع) نالهای زد، بر زمین افتاد و بیهوش گردید.
ناگاه خبر به بلال رسید که اذان را رها کن، فاطمه(ع) غش کرده است و او چون هراسان و سراسیمه از بام فرود آمد، خدمت پاکبانوی آفرینش رسید تا از حال او جویا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام کن!
و او که از عشق بیکران دختر پیامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد:
دختر رسول خدا! مرا از این کار معذور بدار زیرا بر جان شما هراسانم، میترسم خویشتن را به هلاکت رسانی.(۲۱)
بلال و حمایت از ولایت
بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بیدریغ میکرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر میشد، احترام چشمگیری به او مینمود، به گونهای که برخی زبانِ اعتراض به او میگشودند و میگفتند:
ابوبکر تو را از امیه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از او احترام میکنی؟
بلال پاسخ داد:
حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که [در دنیا [میکردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری [و شهادت] به سوی بهشت جاودان رهسپار میشدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!
هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت میکردند، سراغ بلال آمده [با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش[ پیشنهاد بیعت دادند.
او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت:
این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت!
بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه میخواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمیکنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است.
عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت:
«لا ابا لک ...»؛ ای بیپدر دیگر در مدینه نباید بمانی.
و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام ـ به خاطر دفاع از امامت و ولایت ـ بود.
در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه میکرد:
«باللّه لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو لا اللّه نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ»؛(۲۲)
به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا میدرید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت میشود. مرا پیرو بدعتگذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعتگذار نیستم.
بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای ۱۸ ـ ۲۱ هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(۲۳)
۷. ابوذر غفاری
ابوذر صحابی صالح، صادق، شورآفرین و پرتوان در تمامی صحنههاست که از آغاز پذیرش اسلام تا آخرین لحظه حیات، اندکی در حقگویی، ستمستیزی و یاری نبوت و ولایت کوتاهی نکرد و لحظهای تردید به خود راه نداد. او سه سال پیش از بعثت رسول اکرم(ص) خدا را میپرستید و پس از رسالت آن حضرت، چهارمین یا پنجمین نفر از ایمانآورندگان بود، از اینرو در زمره «سابقین در اسلام» محسوب میشد.(۲۴) اباذر نخستین کسی بود که ایمان خویش را در مکه آشکار کرد و با ویژگی خاص خود، باور توحیدی خویش را در کنار کعبه به گوش همگان رساند.(۲۵)
رسولخدا(ص) او را میستود و میفرمود:
«رحمت خداوند بر تو باد ای اباذر! براستی که تو تنها زندگی میکنی، تنها میمیری، تنها برانگیخته میشوی و تنها وارد بهشت خواهی شد. سعادتمند و رستگارند مردمی که غسل و کفن و دفن تو را به عهده میگیرند ... آسمان سایه نیفکند و زمین در برنگرفت، راستگوتر از ابوذر! ای اباذر! براستی که تو از ما اهل بیت هستی ... پس دوستدار اهل بیت من باش، آن کسانی که خداوند «رجس» و پلیدی را از آنان دور ساخت و پاکشان گردانید، پاک گردانیدنی مخصوص».(۲۶)
نگرش روشن پیامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت برای همگان تجسم یافت. زیرا ابوذر در تندباد حوادث و اوضاع سیاه سیاسی ـ در میان انبوه بیش از یکصد هزار نفر در غدیر خم ـ چونان سروی راست قامت و پیشگامی هوشمند، پویا و انقلابی حضوری زنده و تأثیرگذار داشت و لحظهای تحت تأثیر شرایط و جوّ آلوده تطمیع و تهدید با زر و زور قرار نگرفت.(۲۷)
او از آغازین لحظه حرکت به سوی رسول خدا(ص)، علی(ع) را ـ که نوجوانی بیش نبود ـ در کنار آن حضرت دیده بود و از سختکوشی فاطمه(ع) در مسیر رسالت پیامبر(ص)، آگاهی کامل داشت. از اینرو ایمانی از سر شناخت و معرفت به رسول خدا(ص) و خاندان پاک او داشت. آنگاه که سکههای زرد و سفید سران حکومت در مدینه و شام به صورت پنهانی برای او فرستاده میشد تنها به یک جمله بسنده میکرد:
«یک گرده نان جو دارم که با آن چند روز را میگذرانم. من با ولایت علی بنابیطالب و عترت پاک او، احساس بینیازی از دیگران میکنم.»(۲۸)
روزی دیگر قاطعانه از حرکت پرخروش فاطمه زهرا(س) حمایت کرده و فریاد میزند: «براستی که من به خاطر ولایت علی و خاندان هدایتگر او ـ که به حق و حقیقت دعوت میکنند و خود اهل هدایت و عدالتاند ـ احساس ثروتمندی بیش از دیگران دارم. من خود این ویژگیها را در علی و دودمان او از رسول خدا شنیدم ... همانا علی راستگوی بزرگ، صدیق اکبر و امتیازدهنده حق از باطل بعد از پیامبر خدا و رهبر دینداران است و ثروت پیشوای ستمپیشگان.»(۲۹)
ابوذر و فاطمه(س)
ایمان استوار، فریاد رعدآسا و حمایت پرتوان ابوذر در هنگامه درد و رنج فاطمه(ع)
و غربت آن بانو، تسلیبخش زخمهای سوزان او بود. بویژه آنگاه که بینش عمیق و شناخت روشن، او را به موضعگیری قاطعانه علیه دنیاطلبان و دنیاپرستان وامیداشت، گویی صدای حقخواهی زهرا(س) است که از دهان اباذر در فضا طنینانداز میشود.
این سخن اباذر است که فرمود:
«بار خدایا! من علی، فاطمه، حسن و حسین را دوست میدارم، هرچند به خاطر محبتشان قطعه قطعهام کنند و پیوسته این راه من است تا تو را ملاقات کنم و از این طریق جویای رضایت تو میشوم ... .»(۳۰)
فاطمه(ع) نیز نگاهی برتر به ابوذر داشت و در صحنههای مختلف زبان به ستایش او میگشود و یا او را از مَحْرمان خاندان نبوت و امامت معرفی میکرد.
روزی خبر از دیدار سه دختر زیبارو و پرنشاط با رایحه روحپرور داد که از حوریان بهشتی بوده و از شیفتگان نگاه دلآرای زهرای عزیز هستند که چون حضرت نام یکایک آنها را جویا میشود دومی خود را «ذرّه» معرفی کرده که خداوند او را برای ابوذر غفاری آفریده است!(۳۱)
امام صادق(ع) فرمود:
مادرم فاطمه(ع) به علی(ع) فرمود:
«اذا توفیّتُ لا تُعْلِمْ اَحَدا اِلاّ امَسَلَمه و اُمَایمن و فَضّه و من الرجال اِبْنیَّ و العبّاس و سلمان و عمّار و المقداد و اباذر و حذیفه و لا تُدْفِنی الاّ لَیلاً و لا تُعْلم قَبری اَحَدا»؛(۳۲)
هنگامی که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن، مگر امسلمه و امایمن و فضّه را از زنان و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را خبر کن ...
آری:
وادی عشق که بی هوش و سرگردانی است
مدعی در طلبش بوالهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آنکس رخ جون ماهش دید
آنکه مدحت کند از گفته خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
________________________________________
۱ ـ بلال، سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جوده السحار، ترجمه علی منتظمی، ص۴ و ۳.
۲ ـ کشکول شیخ بهایی، عزیزاللّه کاسب، ص۲۵۲.
۳ ـ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص۴۶۲؛ علل الشرایع، ص۴۶۱.
۴ ـ عدهالداعی، ص۲۱؛ المحجهالبیضاء، ج۲، ص۳۱۰.
۵ ـ حجرات، ۱۳؛ یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۵؛ اطیب البیان، ج۱۲، ص۲۳۱؛ البرهان، ج۴، ص۲۱۰؛ نمونه، ج۲۲، ص۱۹۶؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۹).
۶ ـ انعام، ۵۲؛ و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداه و العشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیءٍ و ما من حسابک علیهم من شیءٍ فتطردهم فتکون من الظالمین. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج۷، ص۹۹؛ بیان السعاده، ج۲، ص۱۳۲؛ روح المعانی، ج۷، ص۱۵۸).
۷ ـ کهف، ۲۸.
۸ ـ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۰، ص۱۰۴؛ عوالم العلوم، ج۱۴، ص۳۰۸.
۹ ـ بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۳۱؛ نهایه الاحکام، ج۱، ص۴۲۲ و ۵۲۴.
۱۰ ـ تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۰۷، نقل از التراتیب الاداریه، ج۱، ص۷۹.
۱۱ ـ بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۱۶؛ ر.ک: مجمعالرجال، ج۱، ص۲۸۱.
۱۲ ـ مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۶۱.
۱۳ ـ شرح نهجالبلاغه، ج۱۱، ص۱۹۸.
۱۴ ـ بحارالانوار، ج۱۰۴، ص۸۸؛ دلائل الامامه، ص۸۷.
۱۵ ـ همان، ج۲۲، ص۵۰۸؛ عوالم العلوم، ج۱۱، ص۱۷۵؛ نک: علل الشرایع، ص۱۶۸؛ امالی شیخ طوسی، ص۵۷۳؛ امالی شیخ صدوق، ص۵۰۶.
۱۶ ـ همان، ج۲۲، ص۴۹۹.
۱۷ ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص۳.
۱۸ ـ بحارالانوار، ج۲۲، ص۱۴۲؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص۳۶۷.
۱۹ ـ انسابِ الاشراف بلاذری، ج۲، ص۱۸۳.
۲۰ ـ احقاق الحق، ج۱۹، ص۱۵۳؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
۲۱ ـ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۸.
۲۲ ـ همان، ص۱۱۹ (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونهای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم میخورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمیدیدند! به طور مثال روزی عمر به بلال گفت: هنگام اذان نشده است، چرا اذان میگویی؟ و او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ خودت گمراهتر بودی من وقت را میشناختم. نک: مختصر تاریخ دمشق، ج۵، ص۲۶۷).
۲۳ ـ رجال شیخ طوسی، ص۲۷ (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در «باب الاربعین» شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).
۲۴ ـ الصفوه من الصحابه و الشاکرین، حسین الشاکری، ج۱، ص۶۷ ـ ۱۱۵.
۲۵ ـ همان، ص۶۸ و ۶۹.
۲۶ ـ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار(ع)، ص۵۰۲؛ خصال، ص۱۸۲؛ کامل بهایی، ج۱، ص۱۵۷؛ کافی، ج۸، ص۲۹۷؛ مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۱۷.
۲۷ ـ نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۴ و ۱۷۳؛ مروج الذّهب، ج۲، ص۳۴۱ و ۳۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۸۳؛ طبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹؛ الغدیر، ج۶، ص۳۰۴ و ج۹، ص۳۷۳.
۲۸ ـ نقد الرجال، ج۱، ص۷۷؛ شجره الطّوبی، شیخ محمدمهدی مازندرانی (شرح زندگانی ابوذر).
۲۹ ـ ر.ک: المجالس السنیّه، ج۱، ص۲۴۳ ـ ۲۴۵؛ الصفوه من الصحابه و التابعین.
۳۰ ـ اعیان الشیعه، ج۱۶، ص۳۱۹ ـ ۳۲۱.
۳۱ ـ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۱۳۵؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۵۲؛ دلائل الامامه، ص۲۸.
۳۲ ـ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۰۰؛ کفایه الطالب، ص۲۲۵
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مذهبی، ،